..آه ای آزادی...

ای والا کلام..

..آه ای آزادی...

ای والا کلام..

فریدون فریاد شاعر همیشه در یاد ..

 

 

فریدون فریاد شاعر همیشه در یاد ..

 

 

 

 

 

در گذشت شاعر ایرانی در یونان  

 

 
 
فریدون فریاد شاعر و مترجم که سال‌ها بود در یونان اقامت داشت، درگذشت.
 
 
«فریدون فریاد حدود ساعت 8:30 یکشنبه، 16 بهمن‌ماه به وقت تهران در پی ابتلا به سرطان روده در  
 
 
بیمارستانی در آتن از دنیا رفت.»
 
 
«فریاد حدود 20 روز در بیمارستان بستری بود و چند روز پیش عمل شد که متأسفانه سرطان پخش  
 
 
شده  بود و دیگر دوام نیاورد.»
 
 
فریاد در آتن به خاک سپرده می‌شود و مراسم خاکسپاری عصر دوشنبه یا صبح سه‌شنبه برگزار  
 
 
می‌شود.   
  
 
  
 
 
فریدون فریاد که متولد سال‌ 1328 در‌ خرمشهر بود، به عنوان مترجم آثار یانیس ریتسوس شهرت  
 
 
داشت و از دوستان او هم بود. این شاعر و مترجم دانش‌آموخته‌ ادبیات تطبیقی بود که برای ادامه‌  
 
 
تحصیل در رشته‌ ادبیات یونان به این کشور سفر کرد و از این رهگذر با ریتسوس و آثارش آشنا شد.
 
 
از جمله آثار منتشرشده‌ فریدون فریاد این عنوان‌ها هستند: «تقویم تبعید» (ترجمه‌ برگزیده‌ شعرهای  
 
 
یانیس ریتسوس)، «آسمان بی‌گذرنامه»، «افسانه‌ای از بهشت» (ترجمه از ادبیات کهن فارسی به  
 
 
یونانی)، «نفس و داستان‌های دیگر» (ترجمه‌ برگزیده‌ داستان‌های کوتاه آنتونیس ساماراکیس از  
 
 
یونانی) و «زمان سنگی» (ترجمه‌ شعرهای اولین دوره‌ی تبعید ریتسوس).
 
 
یکی از کتاب‌های فریاد، «خواب‌هایم پر از کبوتر و بادبادک است» با موضوع جنگ تحمیلی  
 
 
ایران وعراق است که در سال 1988 توسط یانیس ریستوس به یونانی ترجمه شد و  
 
 
بخش‌هایی از آن در مقطع ابتدایی یونان در کتاب‌های درسی این کشور  
 
 
تدریس می‌شود.     
  
 

سال جدید را با اینها شروع کنیم..

سـال جدید را با اینهــا شـروع کنیم ... هرگز در زندگی این دو را ابراز نکنید: نخست، آنچه نیستید و دوم ، همه آنچه هستید! تلاش کنیم ندیده ها را ببینیم دیدن آنچه که همه میبینند... هنر نیست! بهترین آیینه وجدان توست... آگاه و بیدار باش... خیلی از یخ کردن های ما از سرما نیست!!! لحن بعضی ها، زمستونیه... آبی باش... مثل آسمان... تا عمری به هوای تو "سر به هوا باشم" خدایا به خوبان جهان عزت داده ای و به بدان ثروت... نکند ما به تماشای جهان آمده ایم؟؟ خدایا مارو ببخش که در کار خیر یا "جار" زدیم... یا "جا" زدیم... عمری گذشت تا باورمان شد آنچه را باد برد... خودمان بودیم... ثبت احوال در شناسنامه ام همه چیز را ثبت کرده جز احوالم... نه صدایش را نازک کرده بود نه دستانش را آردی... از کجا باید به گرگ بودنش شک میکردم؟؟ تیغ روزگار شاهرگ کلامم را چنان بریده که سکوتم بند نمیاید! چه خوشبختی بزرگی است... بدبختی های کوچک! گاه لازم است که انسان دیدگان خود را ببندد زیرا اغلب خود را به نابینایی زدن نیز نوعی خوشبختی است... بیش از حد عاقل بودن... کار عاقلانه ای نیست! اگر درد داری تحمل کن... روی هم که تلنبار شد دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاست... کم کم خودش... بی حس میشود!! برهنه ات میکنند تا بهتر شکسته شوی نترس، گردوی کوچک! آنچه سیاه میشود... روی تو نیست، دست آنهاست میگن قیمت زمین تو قلب شما گرونه! ما که فقیریم میشه تو خاطر شما چادر بزنیم؟؟ لعنت به همه قانون های دنیا که در آن شکستنِ دل... پیگردِ قانونی نـَدارد یادم نرود که: من تنها هستم... اما تنها من نیستم که تنها هستم!

چیزایی..


 

 

چیزایی که حوا به دلش موند به آدم بگه..

 

- آدمت می کنم..

 

- از شوهرای مردم یادبگیر..

 

- قبل از تو کلی خواستگار داشتم..

 

- می رم خونه مامانم اینا!